شبهای روضه خونه مامانی 2
. آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست رحلت رسول اکرم بر شما تسلیت باد . امروز صبح که زهرا سادات از خواب بیدار شد صبحانه خوردیم و قدم زنان به سوی خونه مامانی راه افتادیم توی راه برای زهرا سادات لباس خریدیم و وقتی رسیدیم خونه مامانی حامد هم اونجا بود زهرا سادات که صبح دیر از خواب بیدار شده بود ظهر که همه میخواستن یه چرت کوچولو بزنن خانم اجازه نداد بس که سرو صدا کرد شب هم بعد از روضه که میخواستیم لوبیا سبز برا شام پنج شنبه شب خورد کنیم کلی با بچه ها بازی کردن وهی میکروفون رو بر میداشت و سوره ناس رو که بلده میخوند تا آخر شب خونه ما...
نویسنده :
مامان حمیده
19:25